در دوران نامزدی به چه رفتارهایی باید توجه کرد
بهطور خيلي ساده، زوج بايد در دوران آشنايي به همه رفتارهاي هم دقت کنند. مثلا يک خانم يا يک آقا ميتواند واکنش همسرش را در مورد پيشرفت (کاري، تحصيلي و...) خود ببيند؛ آيا او را تشويق ميکند و از پيشرفت او خوشحال ميشود يا هزار مدل سوال پيش ميکشد که: «حالا منظور رئيست از اين تعريف چي بود؟/ يعني هيچکس جز تو توي دانشگاه معدلش بالا نشده؟» و سوالهايي از اين قبيل. با اين حال باز هم نميتوانيم به فرد برچسب بزنيم که حسود، شکاک، حساس و ... است و فقط ميتوانيم مشکوک شويم و يک علامت سوال برايمان ايجاد شود که «چرا چنين رفتاري دارد؟» باز بايد بقيه رفتارهايش را زير نظر بگيريم.
شايد از کنترلهاي وقت و بيوقت همسرتان خسته شده باشيد يا حتي گاهي فکر کنيد به شما حسادت ميکند چون مانع پيشرفت شما ميشود! شايد هم دقيقا نميدانيد همسرتان حسود است يا حساس؛ چون احساس ميکنيد ايرادهايي که از شما ميگيرد بهدليل حسادتش به شماست اما خودش معتقد است شما را دوست دارد و به همين دليل رويتان تعصب دارد و حساس است! اينکه همسرتان دوست ندارد شما در مجالس مرکز توجه باشيد، بهدليل حسادت اوست يا حساسيتهايش؟
حسود کيست؟
خوب است براي شروع به تعريف حسادت دقت کنيم. 2 نوع حسادت داريم؛ يکي حسادت مثبت که باعث پيشرفت يا ترغيب فرد براي تلاش بيشتر ميشود و به عبارتي، همان غبطه خوردن است. مثلا فرد از خوشصحبتي همسر (دوست، اعضاي خانواده يا ديگران) خوشش ميآيد چون اين صفت باعث ميشود ديگران از مصاحبتش لذت ببرند، در مجالس همه توجهها به او جلب شود و... به همين دليل سعي ميکند خودش هم فرد خوشصحبتي شود. پس اين نوع حسادت مخرب نيست. حسادت ديگري هم داريم که مخرب است؛ مثلا من متوجه ميشوم همسرم (يا فرد ديگري که با او در ارتباطم) توانايي يا ويژگي خوبي دارد که آن را دوست دارم اما چون خودم آن ويژگي را ندارم، پس دوست ندارم همسرم هم آن را داشته باشد! همين ميشود که بعضيها به همسرشان ميگويند: «حق نداري فلان جا، زياد صحبت کني/ حق نداري فلان لباس را بپوشي/ حق نداري فلان جوک را تعريف کني!» .
منم که حساااس!
گاهي فردي نسبت به رفتارهاي همسرش حساس است؛ مثل بعضي خانمها که روي رفت و آمد همسرشان حساسند، يا آقاياني که به نوع رفتار همسرشان با ديگران حساسند. در اين صورت ممکن است فرد حتي وظيفه خودش بداند که رفتار همسرش را اصلاح کند. مثل خانمي که با تلفنهاي پي در پي و پرسيدن اينکه «کي ميرسي؟»، ميخواهد از ساعت بازگشت همسرش به خانه مطمئن شود يا با هر تلفن از همسرش ميپرسد: «کجايي؟» و ميخواهد مطمئن شود او سر کارش است! با اين حال ممکن است همسرش يا اطرافيان (که شاهد رفتارهايش هستند) حسادتهاي او را هم به پاي حساسيتهايش بگذارند؛ يعني وقتي مردي به همسرش ميگويد: «حق ادامه تحصيل نداري.» بهدليل حساسيتهايش نسبت به زندگي زناشويي است در صورتي که او به توانايي و پيشرفت همسرش حسادت ميکند و احساس ميکند خودش نميتواند به جايگاه او برسد، بنابراين همسرش را هم از اين کار بازميدارد. يا وقتي خانمي به همسرش ميگويد: «فلان لباسش را نپوش.» ممکن است ديگران تصور کنند او بهدليل حساسيتي که به رفتار همسرش دارد، اين حرف را گفته اما در حقيقت اين خانم ميداند همسرش خوشپوش است و چون تصورش اين است که خودش نميتواند به خوشپوشي همسرش باشد، بنابراين او را هم از پوشيدن يک لباس که برازندهاش است، منع ميکند.
وقتي ريشه پيدا نيست
نکته مهم اين است که در اين ميان ممکن است خود فرد هم علت اصلي کارهايش را نداند و اسم «حساسيت»، «اهميت» و گاهي حتي «تعصب يا غيرت» بر اين رفتارها ميگذارند: «من روي رفتار همسرم حساسم.»، «من همه کارهاي همسرم را کنترل ميکنم چون او برايم اهميت دارد.» و حرفهايي از اين قبيل. نبايد فراموش کنيم اين نوع حساسيتها ريشه در فرهنگ و خانواده افراد دارد. به همين دليل بهتر است افراد دقيقا مثل ساير مواردي که قبل از ازدواج و در دوره آشنايي و نامزدي به آنها توجه ميکنند و برايشان اهميت دارد، به اين مسائل هم دقت لازم را داشته باشند. البته موضوع ديگري که در اينجا مطرح ميشود اين است که ممکن است اين نوع حساسيتهاي آقا در مورد همسرش و نيز حساسيت خانم در مورد همسرش، اوايل آشنايي و اوايل ازدواج از سوي فرد بهعنوان «اهميت دادن» تعبير شود. يعني خانم با خودش ميگويد: «اينکه اجازه نميدهد فلانجا تنها بروم/ فلان کار را انجام بدهم و ...، براي اين است که دوستم دارد!» يا آقا پيش خودش فکر ميکند: «اينکه مدام با من تماس ميگيرد و ميخواهد بداند کجا هستم، براي اين است که برايش مهم هستم» اما همان اوايل آشنايي بايد به اين موضوع فکر کنند که وقتي کسي بيش از حد روي موضوعهايي حساسيت به خرج ميدهد، ممکن است آدم شکاک و بدبيني باشد يا در ادامه زندگي بخواهد فردي کنترلگر باشد و ..، اما همه اين ريشهها ميتواند نمود بيروني يکساني داشته باشد. بنابراين مهم اين است که ريشه اين رفتارها مشخص شود؛ يعني بدانيم فرد حسود است، حساس است يا بدبين و شکاک.
گوشهايتان را تيز کنيد
بهطور خيلي ساده، زوج بايد در دوران آشنايي به همه رفتارهاي هم دقت کنند. مثلا يک خانم يا يک آقا ميتواند واکنش همسرش را در مورد پيشرفت (کاري، تحصيلي و...) خود ببيند؛ آيا او را تشويق ميکند و از پيشرفت او خوشحال ميشود يا هزار مدل سوال پيش ميکشد که: «حالا منظور رئيست از اين تعريف چي بود؟/ يعني هيچکس جز تو توي دانشگاه معدلش بالا نشده؟» و سوالهايي از اين قبيل. با اين حال باز هم نميتوانيم به فرد برچسب بزنيم که حسود، شکاک، حساس و ... است و فقط ميتوانيم مشکوک شويم و يک علامت سوال برايمان ايجاد شود که «چرا چنين رفتاري دارد؟» باز بايد بقيه رفتارهايش را زير نظر بگيريم. مورد ديگري که ميتواند در شناخت طرف مقابل کمککننده باشد، توجه به حرفهاي اوست: مثلا وقتي در مورد موقعيتي که خودش و دوستش در آن گير افتاده بودند يا شرايطي که براي او و برادرش/خواهرش پيش آمده بوده، صحبت ميکند. اگر در اين مواقع گوشهايمان تيز باشد، قطعا چيزهايي در مورد خصوصيات و ويژگيهاي رفتاري او دستگيرمان خواهد شد.مسلما پايه اوليه يک رابطه اعتماد است، اما تماسها و پيگيريهاي مداوم، ميتواند نشانه اعتماد نداشتن فرد به همسرش باشد و حرفهايي مثل اينکه «عادت کردهام چند بار در روز به او زنگ بزنم» يا «من اينطوري به همسرم اهميت ميدهم.» صرفا توجيههايي براي پنهان کردن اين بياعتمادي هستند.
خوب است اين افراد از خودشان بپرسند چطور است که اهميت دادن و نشان دادن محبتشان فقط به سوال پرسيدن و سينجيم خلاصه ميشود؟ قطعا موردي در اين ميان مسير اشتباهي را طي کرده که کنترل کردن، معني محبت و اهميت دادن گرفته. ممکن است اين فرد، پدر يا مادر شکاکي داشته اما اين شک را اينطور براي فرزندانش معني کرده که: «برايم مهم هستيد که ميخواهم هميشه در جريان همه کارهايتان باشم!» به همين دليل فرزندش که حالا خود خانواده تشکيل داده، فکر کرده دوست داشتن يعني همين کارها! دوست داشتن را به شيوههاي بسيار سالم ميتوان ابراز کرد. مثلا ببينيم طرف مقابلمان از چه چيزهايي خوشش ميآيد و آن موقعيتها را تا حد توانم پيش بياورم، يا توجه کنم چه چيزهايي او را عصباني ميکند و آن کارها را انجام ندهم. يا براي انجام يک کار مشترک برنامهريزي کنم که به هردويمان خوش بگذرد. البته گاهي هم بعضي خانمها در منزل بيمشغله هستند و هيچ سرگرمياي براي خودشان ندارند؛ به همين دليل حوصلهشان سر ميرود و مدام به همسرشان تلفن ميکنند! مسلما اين فرد اگر براي خودش يک سرگرمي خوب مثل مطالعه کتاب، تماشاي فيلم، آشپزي يا هر کار ديگري که خوشحالش ميکند، فراهم کند، همه وقتش به کنترل کردن همسرش و کلافه شدن او نميگذرد
مقاله از : زهرا جمشيدينسب-کارشناس ارشد روانشناسي باليني
منبع : هفته نامه زندگی مثبت
گرداوری از : پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده