روایت روابط با شوگرددی و شوگرمامی
اسمش را شوگرددی ( مقاله شوگرددی کیست را بخوانید) و شوگرمامی ( مقاله شوگرمامی کیست را بخوانید) گذاشتهاند و این روزها در شوخیهای روزمرهای که ریشه در وضعیت اقتصادی دارد زیاد از این اصطلاحات استفاده میکنند! اما در برخی از موارد این شوخیها ابعاد واقعی به خود میگیرند و افراد برای رفع نیازهای شخصی خودشان تن به روابط و ازدواجهایی میدهند که در آن کمتر توجهی به احساس طرفین و حتی فاصله سنی خیلی زیادشان میشود! و غرایز و نیازهای مالی دلیل اصلی شکل گیری این نوع ازدواجها و روابط است! بارها شنیده ایم که در شوخیهای روزمره وقتی پای شرایط اقتصادی، بیکاری و جیبخالی به میان میآید طنازان جمع معتقدند که باید یک پیر پولدار را به همسری بگیرند تا زندگیشان را تغییر دهد؛ این مسئله هم در دختران جوان به چشم میخورد و هم در پسران، اما نکته حائز اهمیت بُعد واقعی ماجرا است که با شرایط اقتصادی رابطه مستقیم دارد! یعنی هر چه دایره اقتصاد تنگ تر شود جوانان بیشتر برای رفع نیازشان به سمت این نوع روابط میروند و در حال حاضر نیز که بیکاری بیداد میکند و سفرهها روز به روز کوچکتر میشود شاهدیم که افراد بیشتری برای این نوع ازدواجها اقدام میکنند
دلم میخواست پول دار باشم!
اسمش الهام است و ۲۴ سال سن دارد، در یکی از خانههای اعیانی شهرک غرب با همسرش زندگی میکند. همسرش ۳۶ سال با او اختلاف سن دارد و ۶۰ سالگی را تجربه میکند! الهام در خانهای لوکس زندگی میکند ماشینش هم یکی از ماشینهای گران قیمت آلمانی است. زندگی اش در دوره مهمانیهای زنانه و خانوادگی سپری میشود و سفرهای خارج از کشورش هر فصل ادامه دارد! او در رابطه با زندگی اش میگوید: خیلیها ما را مسخره میکنند و یا من را تحقیر میکنند که چرا با وجود جوانی محسن را برای زندگی مشترکمان انتخاب کرده ام! نمیگویم علاقه بود، اما شرایط زندگی من جوری بود که تنها راه نجاتم را در زندگی با محسن دیدم! خانه پدری من در جنوب تهران است اما من همیشه آرزوی خانههای لوکس
بالای شهر را داشتم، دوستانم معمولا از قشر مرفه جامعه بودند و من هم میخواستم مثل آنها زندگی کنم! دوست داشتم به مهمانیهای آنچنانی بروم و لباس مد روز بپوشم! لذت میبردم از این که سوار ماشینهای گران قیمت بشوم و در شهر گردش کنم اما توان مالی پدرم این اجازه را به من نمیداد!
کمی مکث میکند، سرش را پایین میاندازد و میگوید: آن زمانها من خیلی جوان بودم، توی دانشگاه با پسری آشنا شده بودم که از نظر سطح مالی مثل خودمان بود، دوستش داشتم اما برایم کافی نبود! من نمیخواستم در سطح خودمان بمانم! میخواستم بزرگ بشوم و برای بزرگ شدن نیاز به آدمهای بزرگ داشتم! رامین خیلی دوستم داشت! همه تلاشش را برای زندگی با من کرد! اما من حتی اجازه ندادم به خواستگاریم بیاید! من اگر میخواستم سوار ماشین پراید شوم که خانه پدرم میماندم چه لزومی داشت که اصلا ازدواج کنم!
بعد از آشنایی با رامین سعی میکردم انتخابهایم پسرهای پولدار باشد اما من انگار من انتخاب خوبی برای آنها نبودم چون در سه آشنایی که با پسرهای پولدار داشتم فهمیدم آنها نه قابل اعتمادند و نه پول خرج کن! همه اینها توی فیلمها و فضای مجازی است که میبینید یک پسر پولدار دخترهای سطح متوسط و ضعیف جامعه را انتخاب میکند و با آنها ازدواج میکند یا پول خرجشان میکند کمی مکث میکند، سیگاری از پاکت سیگارش در میآورد، آتش میزند (!) و همان طور که فوت میکند، میگوید: نمیدانم شاید هم شانس من اینطوری بود! در هر صورت شرایط برام طوری بود که وقتی یکی از دوستانم محسن را به من معرفی کرد و از شرایط مالی اش گفت بدون برو و برگرد قبول کردم!
میخندد ادامه میدهد: خانواده ام کاملا مخالف هستند چون محسن همسر و فرزند دارد اما همه شان خارج زندگی میکنند! پسرهایش از من بزرگتر هستند تقریبا ۳۰ سال به بالا هستند! اما محسن برای کارش نیاز داشت که در ایران هم زندگی داشته باشد و من هم پذیرفتم که همسرش باشم! پدرم همیشه مخالف بود و الان هم رفت و آمدی با هم نداریم! فقط گاهی وقتها مادرم تماس میگیرد و حالم را میپرسد.
وقتی از او میپرسم آیا حس رضایت از این زندگی دارد در جواب لبخندی میزند و میگوید: بستگی دارد حس رضایت را چگونه معنی کنی! من به همه آن چیزهایی که در زندگی ام میخواستم رسیدم اما در این راه خیلی چیزهایم را هم فدا کردم! الان زندگیای دارم که میخواستم! ۴ سال است ازدواج کرده ایم و تا حالا من هر چه میخواستم برایم فراهم شده است! تنها چیزی که میخواهم بچه است اما محسن دوست ندارد بچه دار شویم! من هم وقتی میبینم این همه رفاه برایم فراهم کرده ترجیح میدهم به حرفش گوش کنم و آن طور که او میخواهد رفتار کنم! اما تحمل خیلی چیزها برایم سخت است، توی جمع مهمانیها نگاهی که اطرافیان به ما دارند خیلی زجر آور است! خیلی وقتها گوشه و کنایههای جمع را نمیتوانم تحمل کنم به همین دلیل هم به جز نزدیکترین اشخاص خودم سعی میکنم زیاد با کسی رابطه نداشته باشم! شاید اوایل زندگی علاقهای به محسن نداشتم اما الان دوستش دارم! هر چند که تقریبا هم سن پدرم است!
میخندد و ادامه میدهد: خیلی وقتا پیش آمده که حتی من را از محسن خواستگاری کردهاند چون فکر کردند پدرم است! حتی بعضیها فکر میکنند که من نوه اش هستم! حق هم دارند چون ظاهر محسن کامل نشان میدهد که تا چه اندازه تفاوت سنی داریم! اما خب مهم این است که من به هر چیزی که در زندگیام میخواستم رسیدم! من هیچ وقت با هیچ کس دیگر نمیتوانستم چنین زندگیای را تجربه کنم بنابر این از زندگی و رفاهی که دارم راضیم!
زندگی لاکچری آرزوی من بود!
علی ۳۰ ساله است و در یکی از خانههای فرمانیه در کنار همسرش زندگی میکند، او زنی را به همسری برگزیده که دهه ۵۰ زندگی اش را سپری میکند و معتقد است که زندگی برایش بر وفق مراد است! او میگوید: من هم مثل خیلی از جوانان امروز مشکل مالی داشتم، مغازه لباس فروشی داشتم اما خرج و دخلم با هم نمیخواند! من هم دلم میخواست مثل خیلی از پسران امروزی به تیپ و قیافه ام برسم و جوانی کنم اما مشکلات زندگی آنقدر بر سرم هوار بود که وقت این چیزها را نداشتم! همیشه بین دوستانم میگفتم که آخرش هم یک شوگر مامی میگیرم و خوشبخت میشوم اما آنها فکر میکردند که من شوخی میکنم تا اینکه با زهره آشنا شدم!
زهره ۲۰ سالی از من بزرگتر است و به لطف شوهر فوت کردهاش زندگی مرفهی دارد! روزی که با او آشنا شدم فهمیدم که این زن میتواند من را از همه سختیهایم نجات دهد و همین هم شد! خانه، ماشین لوکس و زندگی لاکچری چیزی بود که من دنبالش میکردم و زهره همه اینها را به من داد! تصمیم گرفتیم که ازدواج کنیم و به خواست من ازدواج موقت کردیم! الان نزدیک به یک سال و نیم است که با زهره زندگی میکنم و خیلی با هم خوبیم! البته خانواده ام نمیدانند که ما ازدواج موقت کردیم، آنها اصلا نمیدانند که من با زهره زندگی میکنم! اما خب من به همه چیزهایی که در خواب هم نمیدیدمش رسیدم! میخندد، سری تکان میدهد، میگوید: ببین پول چی کار میکند! من سر یک هفته ماشین پراید قراضه ام را دادم رفت و به جایش هیوندا کوپه گرفتم! چیزی که اگر تمام عمرم هم کار میکردم نمیتوانستم به آن برسم! الان دیگه زندگی پوله! همه چیز پوله! شما اگر پول داشته باشید همه دکتر و مهندس صدایت میکنند مثل امروز من بعد هم با صدای بلند میخندد!
افراد زیادی هستند که تفکرشان شبیه الهام و علی است و این نوع زندگی را ترجیح میدهند و برای رسیدن هدفشان، وسیلهای انتخاب میکنند که یک شبه بتوانند راه صد ساله را طی کنند؛ این مسئله با اینکه در جامعه ما وجود دارد و جمعیت تقریبا زیادی را شامل میشود اما این تفکر همه افراد جامعه نیست! برای بررسی این موضوع و برای اینکه دید جوانان را نسبت به این موضوع بدانیم با چند نفر از جوانان به گفتوگو نشستیم.
گاهی افرادی که مشکلات روحی یا اقتصادی شدید دارند این کار را انجام میدهند!
پرهام ۲۴ ساله است و در رشته نرم افزار در حال تحصیل است، او مجرد است و در رابطه با این موضوع میگوید: مشخصا من جزو آن دسته از افرادی هستم که زندگی با عشق را ترجیح میدم بی شک چون من فکر میکنم که مرد باید حس مسئولیت پذیری داشته باشد چون او نگهدار و نگهبان خانواده است! در نتیجه حتی خوشم هم نمیآید همسر آینده من پولی که در میآورد را در خانه خرج کند! برای اینکه بر این باورم که حتی اگر همسرم به خواست خودش کار کرد و پولی درآورد آن پول را باید برای خودش خرج کند و من نباید هیچ دخالتی در خرج کردن آن پول داشته باشم! اصلا نمیتوانم این نوع تفکراتی که نتیجه اش میشود شوگر مامی فکر کنم! چون از نظر من این کار نوعی تن فروشی است! اما این چیزی است که بارها در جمع دوستانم به شوخی و خنده درباره آن صحبت کرده ایم، البته در جمع دوستانم یکی بود که خیلی نسبت به این موضوع ابراز علاقه میکرد و فهمیدیم به دلیل شکست عشقی است که متحمل شده! بدون شک منی که زندگی ام روی روال طبیعی خودش است و برای زندگی ام هدف دارم، تمام سعیام را میکنم که زندگی ام نرمال باشد و به این موضوع حتی فکر هم نمیکنم! به نظر من افرادی که مشکلات روحی یا اقتصادی شدید دارند این کار را انجام میدهند!
دنیایی که پرستیژ آدمها با خونه، ماشین و لباس گرانقیمت ارزش گذاری میشود!
دانیال ۲۷ ساله است لیسانس معماری دارد، مجرد است و در یک شرکت مشغول کار است؛ او در رابطه با این موضوع میگوید: به نظرم پدیده شوگرددی یا شوگرمامی بیشتر از هرچیز نشان میدهد که مادی گرایی تا چه اندازه تو دنیا گسترش پیدا کرده است! و این موضوع مثل خیلی اشکالات دیگه منحصر به فرهنگ ما نیست بلکه کل دنیا به سمتی حرکت کرده که پول حرف اول را میزند! زندگی در کنار یک مرد یا زن سن دار که از قضا وضع مالی خوبی دارد نشون میدهد برای خیلی از آدمها دیگر پول از احساسات و این دست مسائل مهمتر است به طوری که حاضر هستند برای پول قید عشق و علاقه را بزنند! قطعا تعداد اینجور آدمها زیاد نیست اما مطمئنا خیلی از پسرها و دخترها هم بدشان نمیآید با یک شوگرددی یا شوگرمامی آشنا شوند تا از رفاه مالی او بهرهمند شوند! در دنیایی که پرستیژ آدمها با خونه، ماشین و لباس گرانقیمت ارزش گذاری میشود، هیچ تعجبآور نیست که پسران و دختران جوانی بخواهند از نظر رفاهی و مالی به سطح مطلوبی برسند و در این بین دست رد به سینه شوگرمامیها و شوگرددیها نزده و با کمال میل پیشنهاداتشان را قبول کنند!
برخی از کسانی که این کار را میکنند احتمالا زخم بزرگی در دل دارند!
سونیا دختری تقریبا ۳۰ ساله است، مجرد است و لیسانس دارد و در یک شرکت مشغول به کار است. او در رابطه با این موضوع میگوید: من قطعا نمیتوانم زندگی با این روال را تحمل کنم و خیلی برایم ناراحت کننده است که جوانان به چنین شرایطی تنمیدهند! با این اوصاف خیلی از دوستان نزدیک هم به این کار تندادهاند!حتی یکی از دوستانم با مردی ۷۰ ساله ازدواج کرده است و آن مرد برایش پول خرج میکند اما دوستم واقعا به او علاقه مند است! این کار اصلا برای من پذیرفته شده نیست و فکر میکنم کسانی که به این کار تن میدهند احتمالا یکزخم عمیق در دل دارند و نا امید شدهاند از این که دیگر بتوانند کسی را دوست داشته باشند و یا اینکه خودشان را دوست ندارند به همین دلیل هم به زندگی اینچنینی تن دادهاند!
ریشه همه این ازدواجها مشکلات مالی است
زینب دختر ۲۵ ساله و مجردی است که لیسانس دارد اما بیکار است، او در رابطه با این موضوع میگوید: من به طور کلی مخالف چنین زندگیهایی هستم. فکر میکنم در این رابطهها شخص هیچ لذت و آرامشی ندارد و تنها از نظر مالی میتوانی تامین شوی! خب پول بدون آرامش به چه درد آدم میخورد؟! ریشه همه این ازدواجها مشکلات مالی است چون جامعه ما در حال رفتن به سمت مادی گرایی است! وقتی یک دختر به دلیل ماشین پسر با او ازدواج بر قرار میکند یعنی جامعه ما مادیگرا شده و در چنین جامعهای این روابط هم شکل میگیرد! به نظر من تنها در چند سال اول است که فرد از زندگی اش راضی و خوشحال است و مسلما در سالهای بعد این حس را نخواهد داشت!
ارزشها بی ارزش شدهاند!
احمد ۲۹ ساله و مجرد است و فارغ التحصیل مهندسی است و در حال حاضر بیکار است. او در رابطه با این موضوع میگوید: ریشه این موضوع برمیگردد به جامعه امروز ما چرا که در جامعه امروزمان خیلی چیزهایی که در گذشته قبح بوده امروز تطهیر شده است! خیلی از ارزشها در حال حاضر بی ارزش شدهاند. از طرف دیگر مشکلات اقتصادی هم مزید بر علت شده و عدهای به دلیل مشکلات مادی به سمت چنین روابطی جذب میشوند! البته من فکر میکنم این موضوع در خانمها بیشتر باشد! من در حال حاضر بیکار هستم اما فکر میکنم اگر شرایط و موقعیت و کیس مناسبی داشته باشم این کار را خواهم کرد!
جوانانی که یک شبه راه صد ساله را میروند!
لیلا زنی ۴۰ ساله و مطلقه است، او دارای تحصیلات و شغلی مناسب است و در این باره میگوید: من هیچ جوره این کار را نمیپسندم! نه اینکه بخواهم این را بگویم که آدمها برای ارتباط باید یک رنج سنی مناسب داشته باشند یا این که حتما باید در موقعیت خاص اجتماعی قرار داشته باشند، ممکن است دو نفر یکدیگر را دوست داشته باشند اما شرایط اجتماعی و سنی آنها با هم متفاوت باشد! بحث من آن دسته از آدمهایی هستند که صرفا برای پول وارد چنین ارتباطهایی میشوند! من نه این موضوع را برای خودم میپسندم و نه برای دخترم! متاسفانه جوانان امروز وقتی به دور و برشان نگاه میکنند و وقتی فضای مجازی را باز میکنند با دنیایی مواجه میشوند که نمیتوانند به آن دسترسی داشته باشند! شاید جوان نیاز باشد برای رسیدن به یک دهم خواستههایش سالها زحمت بکشد! بنابر این یک شبه راه صد ساله را میرود و با تن دادن به چنین ازدواجهایی زندگی دور از دسترس را برای خودش هموار میسازد!
این روابط هیچ پشتوانه عاطفی هم نمیتواند داشته باشد
نغمه ۴۵ ساله است، او یکی از زنان امروزی است و مطلقه است و با اینکه سواد آنچنانی ندارد سعی میکند که گلیم خود را از آب بیرون بکشد، نغمه در یک آرایشگاه زنانه کار میکند و در رابطه با این موضوع میگوید: نه من هیچ جوره این موضوع را نمیپذیرم، به نظر من فاصله سنی چند ده ساله را برای زنان و مردان موضوعی نیست که به همین راحتی بتوان از آن گذشت و از طرف دیگر هیچ پشتوانه عاطفی هم نمیتواند داشته باشد! بنابر این مسلما پشتوانه چنین ارتباطی مسائل مالی است. بله پول در زندگی مهم است و جزو اولویتها محسوب میشود اما اولویت اول نیست که بتوان برای یک زندگی آن را پشتوانه قرار داد! من نمیتوانم شرایط دیگر را نادیده بگیرم و صرفا به مسائل مالی فکر کنم! به نظر من خیلی باید خودت را نادیده بگیری و پول همه زندگی ات باشد که بتوانی به چنین ازدواجی تن بدهی!
نگاه به این مسائل ریشه در آموزشهای غلط جامعه دارد
لعیا دختری ۳۵ ساله و مجرد است، فوقلیسانس دارد و مشغول به کار است. او در رابطه با این موضوع میگوید: به نظر من در دو حالت این موضوع نشات گرفته از یک اعتماد به نفس پایین است! اما اینکه امروز حضور پسران در این عرصه پر رنگ تر کرده بر گرفته از تفکرات قدیمی توی جامعه ما است که میگوید مردی که پول دارد و قدرت دارد و مرد باید حامی یک خانواده باشد، در جامعه فعلی ما به دلیل مشکلات اقتصادی این موارد با چالش رو به رو شده بنابر این ما با روابطی از این دست رو به رو میشویم! این که ما مدل این نوع روابط را در زندگی سلبریتیها میبینیم خیلی فرق میکند با زندگی واقعی آمها! به نظرم نگاه به این مسائل ریشه در آموزشهای غلط جامعه دارد که به ما گفتهاند فردی که پول دارد یعنی قدرت دارد و هر کاری که میخواهد، میتواند انجام دهد بنابراین جوانان ناخودآگاه به این سمت میروند که پول دار شوند و چه راهی بهتر از این برای پولدار شدن؟!
هدف وسیله را توجیه میکند!
مهرناز ۲۷ ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته روانشناسی است، او مجرد است و در رابطه با این موضوع میگوید: به نظر من آدمها علایق متفاوتی دارند، ما نمیتوانیم از همه انتظار داشته باشیم که حتما عاشق افرادی هم سن و سال خودشان و با شرایط زندگی خودشان بشوند! آدمها آنقدر تفاوتهای زیادی دارند که نمیتوان در رابطه با عواطف آنها کنکاش کرد! هدف وسیله را برای خیلیها توجیه میکند! چون بالاخره هرکس در زندگی اش یک هدفی دارد که برای آن تلاش میکند! وقتی هدف کسی در زندگی اش پولدار شدن باشد چه فرقی میکند که کلاهبر داری کند یا برای به دست آوردن پول به یک ازدواج اینچنینی بدهد! تازه زمانی که کلاهبرداری میکنید به چند نفر ضربه میزنید اما وقتی به خاطر پول وارد یک ازدواج اینچنینی میشوید خودتان ضربه میخورید! به نظر من اصلا اشکالی ندارد و اگر هدف من در زندگیام پول بود ممکن بود که به چنین ازدواجهایی هم تن بدهم!
خیلی از پسران خوش خیال به دنبال دختر جوان پولدار میگردند!
محمد ۲۹ ساله است، مجرد است و لیسانس زبان دارد، او در رابطه با این موضوع میگوید: توی کشورهای خارجی خیلی مواقع رویکردی که به این موضوع دارند صرفا تامین مالی نیست و در خیلی از مواقع چنین ازدواجهایی را هم دوست دارند، مخصوصا به این دلیل که رابطه بین پدرها و مادرها با فرزندانشان هم خیلی خوب نیست! اما در کشور ما این طور نیست به این موضوع صرفا برای تامین منابع مالی استفاده میکنند! بنابر این سن خیلی در این بین مهم نیست و خیلی از پسران خوش خیال به دنبال دختر جوان پولدار میگردند! به نظر من به طور کلی هر گونه چشمداشت به دارایی هر فرد و تن دادن به ازدواج اینچنینی برای استفاده از منابع مالی فرد مقابل به هیچ عنوان قابل بخشش نیست!
اکثریت افرادی که در این گزارش با آنها مصاحبه شده با این موضوع مخالف هستند و آن را موضوعی تقبیح شده میدانند اما سوالی که در این بین مطرح میشود این است که پس چطور آمار چنین روابط و ازدواجهایی در جامعه ما روز به روز در حال افزایش است؟!
منبع: روزنامه آفتاب یزد