کمی تأمل وتفکر - مشاوره و دلداری تنظیم خانواده
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
در تجربه ها
سلام وقتی میخوام بنویسم که بخونید بااینکه منو نمیشناسید خجالت میکشم یه وقتایی لازمه ولی لازمه بنویسیم که بخونید تاشماازتجربه ی من درس بگیرین و به عذاب وجدان من دچار نشین خیلی هافکر میکنن چون بیمارشدم باعث شده عذاب وجدان داشته باشم درصورتی که جدای ازبیماریم عذاب وجدان دارم ودربرزخم

چندسال پیش بادختری اشناشدم که ارایش میکرد انصافی هم زیبا بود زمان برد تادوستم داشته باشه اماهمین که گفت دوستم داره دیگه یجوری شدم تغییر حالت دادم من شدم رییس واونو زیر دستم میدیدم ازش خواستم ارایش نکنه نکرد ومن میدیدم چقدر مهربون رئوف وازخودگذشته س شایدباورتون نشه دیگه برام شده بود عادت توی ذوقش بزنم خیلی اصرار میکردم بیاد بیرون ولی نمیومد دیگه پیر دادنام شروع شده بود جهاز داری میگفت جورش میکنم میگفتم زشتی ولی نبود انقدر میگفتم زشت و... که ضدافتاب میزد وقتی هم میزد بهش میگفتم خرابی خودتو درست کردی برای مردها بهش میگفتم پاک نیستی و... نمیدونم زنم به حرف شوهرش انقدر گوش نمیده واین شده بود که من مطمعن شده بودم دوستم داره اذیتش میکردم بلاکش میکردم وقتی گریه هاش یادم میفته داغون میشم گذشت حالا بعد چندسال دراوج خوشبختی پولداری بیماری ناشناخته ی پوستی گرفتم زنم ازهمه نظر به من خیانتکاره ومن فکر میکردم چون کسی که باهام دوست شده نگرفتم اینو گرفتم پاکه ولی کاش کسی که فقط باخودم دوست بود میگرفتم من معشوقه ی خودم کسی که عاشقم بودو نگرفتم رفتم به اصطلاح دختر پولدارو کارمند و پاک گرفتم که کاش میمردم وچنین روزی نمیدیدم الان تازه میفهمم اون گریه ها التماس ها بی جواب نمونده هرروز یک عضوم ازکار میفته هرروز بیمارتر میشم خیلی حس خوشبختی داشتم ولی خدا خواست کامل فراموش کنم که خدایی هست ولی حالا فهمیدم اهه اون دختر مظلوم که میگفتم پاک نیستی چه به سرم اورد اون هنوزم مجرده گاهی میبینمش اشک توی چشماشه خودشو ندیده میزنه توروخدا بترسید از اه دخترهای بی پناه ومظلوم دقیق حرفایی که به اون دختر میزدم ومیشکستمش و رهاش کردم هزار منطق اوردم ورهاش کردم حالا همون حرفارو بعدازسه تابچه دومادمون به خواهرم زده بخدا منطق وروانشناسی درست ولی وقتی میبینید کسی دوستتون داره وفاداره قدر بدونید وباور کنید خدا میدونه چیکارکنه  همیشه بهش میگفتم ازبی شوهری اویزون شدی به من ولی میخندید یااگه خیلی میشکست گریه میکرد کلمه نمیگفت خواستگار داره

شاید پنجاه سال هم بگذره ازکاری که کردید ولی خدا باز جواب میده و اه مظلوم گریبان گیره

3 پاسخ

0 دوستدار 0 امتیاز منفی
آقای محترم به نظرم برای اینکه عذاب وجدان بیشتر از این اذیتتون نکنه از خدا طلب آمرزش کنید و از ته دل ازش بخوایین که شما رو ببخشه و
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
ای دل به تو گفتم که مرو از پی دلدار

دیوانه شوی نیست تو را مونس و غمخوار

حرفم نه شنیدی و بلرزید وجودت

برحس نگاهی شده ای سخت گرفتار

آقای محترم امیدوارم کسایی که دل شکوندن تجربه ی شما رو بخونن...و امیدوارم هیچ دلی شکسته نشه
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام. برید ازش حلالیت بطلبید. ازش عذرخواهی کنید عذرخواهی کردن نمایش شعوره؛ شکستن غرور نیست.
این بخش مربوط به ارسال سوال - درد و دل و اشتراک گذاری تجارب در مورد روابط عاطفی ، ازدواج و مسائل زناشویی می باشد
...