مادر شوهرم و خواهر شوهرم اعصاب بهم نموندن کمکم کنید .داغونم. - مشاوره و دلداری تنظیم خانواده
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
در درد و دل - دلداری
سلام من ۲۳ سالمه و شوهرم ۲۴ سالشه ۴ ماه از ازدواج مون میشه .خانواده شوهرم اصلا راضی نبودن که با پسرش ازدواج کنم اما شوهرم با پافشاری خودش منو خاسته و با من ازدواج کرد .حالا چون پسرشون به دل خانوادش نکرده مادر شوهرم مثل یه بیگانه ها با من رفتار میکنه من هر چی باهاش محبت میکنم نمیفهمه خواهر شوهرمم به حدی دخالت خودشو کرد تو زندگیم که عصاب بهم نموند به شوهرم میگم میگه میدونم اما چیکار کنم . مادرش همش بهم حسادت میکنه اول زندگیم وقتی اومدم سر خونه و زندگیم هیچی برام نخریده بودن هر چی پول خودم داشتم صرف خریدن لوازم خونه کردم خیلی داغون شدم ازینکه ایقدر منو کم میزنن و بهم اهمیت نمیدن حالا همه کار های اوناره بنویسم یک کتاب درست میشه ازش اما خلاصه میخام بگم دیگه نمیتونم تحمل کنم این کاراشون رو که از هر لحاظ منو کوچیک کردن و بهم ارزش ندادن و نمیدن به پسرش هم که میگم هیچی نمیگه گاه فکر میکنم حرفام اثری نداره بهش خودشم میدونه خانوادش منو خیلی اذیت میکنه و داغونه عصابم اما هیچی نمیگه بهشون . کمکم کنید چیکار کنم دیگه نمیتونم تحمل کنم آخه منم ادمم نمیتونم ببینم با این همه رفتار های بدشون خوردم کنن .

13 پاسخ

0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام. وقتی با پافشاری همسرت و مخالفت مادر و پدرش وارد خانوادش شدی انتظار اون برخوردو تا ی مدتی باید داشته باشید. اگر زندگی مجزایی دارید واقعا نباید رفتارشون روتون اثر بذاره

مهم الان زندگی شما با همسرته .
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام اگه شوهرت خوبه .ک اصلا بهشون اهمیت نده درور برشونم نرو .بهشونم توجه نکن زندگیتو بکن
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام دوست عزیز منم این مشکل و داشتم وشوهرمم بیخیال بود  یه مدت رفتوامدتو کم کن و کاری کن که شوهرت پشتت باشه اون باید بهشون تذکر بده اگه بخوای تو بهشون حرفی بزنی تو میشی آدم بده فقط شوهرت باید جلوشان در بیاد باید بگه من خودم خواستم چرا شما به این بی احترامی میکنین اگر این کارو نکنه روز به روز بدتر میشه البته ناگفته نمونه بهتر میشن بخدا من ۵ ساله عروسی کردم مصیبتها سرم اوردن خانواده شوهر که نگو ولی شوهرم تازه به خودش آمده که دیگه فایده نداره تو سعی کن با شوهرت باشه همرو بیخیال باش کار هیچکس برات مهم نباش اونا میبینن حرص میخوری بدتر میکنن تو کلت بخدا باشه زندگی سختی داره عزیزم باید باسختیاش دستو پنجه نرم کنی نکه به این زودی جابزنی برات آرزوی بهترینها رو دارم ان شاالله که زندگیت آروم بشه
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
دوست عزیز شما به هیچ وجه به اعمال و رفتار خانواده همسرت توجه نکن. فقط خودت و شوهرت برات مهم باشن. اونا همین ناراحتی شما رو میخوان، وقتی میبینن برات مهمه ذوق میکنن و بیشتر به کارهاشون ادامه میدن. لطفاً بالغانه فکر کنید.فقط مهم همسرتون هست.اصلا خونه مادر شوهر نرید بهشون بی تفاوت باشید. بی تفاوتی شما برای اونها زجرآور هست. به قول معروف به همسر و زندگیتون بچسبید مثل دخترهای عاقل. موفق باشید.
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
فکر کن وجود ندارن! زندگیتو کن غر هم به همسرت نزن،چون کاری نمیتونه بکنه بیچاره

رفت و آمد نکن باهاشون همین
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
وقتی یکی ازدواج میکنه فقط با ی نفر ازدواج نکرده با خانوادش هم ازدواج کرده چون خانواده جدا از ادم نیست

شما هم اصراری نداشته باش ک چرا دوست ندارن زندگی خودت رو بکن و رفت و امدت رو کم کن ولی هر بار دیدیشون سر به سر نزار باهاشون کم کم خسته میشن و تو رو میپذیرن

بعدم اینکه چرا به شوهرت میگی؟ واقعا چه انتظاری داری؟ چرا باید با خانوادش دعوا کنه؟ اصن اگه دعوا کنه چی میشه؟ شما باید سیاست داشته باشی و از خانوادش بد نگی ک بهش ثابت بشه ک شما خوبی و فقط مهم همینه ک شوهرت رو خواستش پا فشاری کرده و الان شما خانومشی

پس قدر زندگیتو بدون و ب خودت زهر نکن به شوهرتم غر نزن فقط ب جا و به موقع کاری کن ک رفتار اونارو متوجه بشه و رفتار درست تو رو هم ببینه خودش میفهمه ک چطوری برخورد کنه دیگه
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام...با گذشت زمان همه چی درست میشه فقط امیدوار باش و تلاش کن و بیخیال باش...با محبت گلها خار می شود
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
ازشون دور باش اصلا بهشون سر نزن ماهی یکی دوبار

مردا معمولا حوصله دعوا ندارن توهم ازشون دور باش و ازشون توقع هیچ کاری نداشته باش زندگیتو بکن نذار خرابش کنن اونا همینو میخوان تو اجازه نده
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام دوست عزیز شما خیلی سختی کشیدید و حق دارید که ناراحت باشید اما باید بگم که حتما در این زندگی کفش آهنی به پا کنید چون راه طولانی دارید و باید صبور باشید شاید سالیان سال طول بکشه تا شما رو بپذیرند و با شما دیگه کاری نداشته باشند اگر همسرتون شما رو دوست داره و شماهم همینطور پس به همین خاطر زندگیتون رو حفظ کنید همسرتون نمیتونه چیزی بگه چون مادرشه پس انتظار نداشته باشید به دعوا با مادرش بره،فقط و فقط ارامش و صبوری فراموش نکنید یک شبه یک ساله این تغییرات رخ نمیده زمان لازمه .

موفق باشید
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
اصلا خانوادش مهم نیست فقط ازشون دوری کن اگر همسرت خوبه بشین زندگیت بکن
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام امیدوارم خوب باشید. با همسرت صمیمی باش و در صدد تلافی با اون یا خوانده اش نباش. رابطه اتو رو  با اونها کم یا قطع کن. پسره یا همون شوهر شما باید به اندازه کافی مرد شده باشه که تونسته بدونه نظر و تاثیر خانواده اش ازدواج کنه. پس با شوهرت باش و همه رو بیخیال حتی پدر و مادر خودت. بعد از ازدواج اول تویی و برای تو هم شوهرت. هیچ ** اولویت نیست حتی اون بچه ای که بعدا به دنیا میاد.
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
اصلا اینگارنه اینگارعزیزتوم یکسره پزبده نروخونشون توم اوناروقابل ندون بهشونم بگو دوست ندارم کسی توزندگی دونفرمون دخالت کنه تمام
0 دوستدار 0 امتیاز منفی
سلام. اگه باهم زندگی می کنید بهتره که جدا بشید. هرچه زودتر بهتر چون اینجوری واسه دو طرف بهتره بعد سعی کنید احترام ها رو حفظ کنید اگه تنشی هست اول زندگی مشکلی نیسیت خیلی طبیعیه سعی کنید با شوهرتون مشکل رو حل کنید خودسرانه اقدام نکنید. اگه بازهم نشد می تونید مشکلاتتون رو با خود مادرشوهرتون در میون بزارید جنس خانمها بهتر ازهم حالی میشن. فقط درهر مرحله ای سعی کنید آرامشتون رو حفظ کنید و باقوه عقل عمل کنید نه احساسات.
این بخش مربوط به ارسال سوال - درد و دل و اشتراک گذاری تجارب در مورد روابط عاطفی ، ازدواج و مسائل زناشویی می باشد
...