ترس از عاشق شدن
آنها نه بیمارند، نه غیر عادی. آدم هایی هستند شبیه خود ما با این تفاوت که ترس از عاشق شدن دارند. از نزدیک شدن به دیگران و به اشتراک گذاشتن زندگی شان با یک شریک همیشگی می ترسند.با وجود تمام سرخوشیها و سودمندیهایی که عشق دارد، باز هم بسیاری از مردم از عشق میترسند و از اینکه در یک رابطه عمیق و صمیمی قرار بگیرند، ازدواج کنند و زندگی مشترک مادام العمری را با یک فرد داشته باشند واهمه دارند.
واقعیت این است که به اشتراک گذاشتن همه زندگی و عمرتان، تجربه ها و واقعیت های زندگی تان با یک فرد دیگر کار دشواری است که تنها وقتی از پس آن برمی آیید که به بلوغ کامل عاطفی رسیده باشید. عشق یعنی عمیقا کسی را دوست داشته باشیم و به او احساس نزدیکی کنیم. یعنی او را از خودمان بدانیم و وجودمان را با او یکی ببینیم. اما وقتی این احساس را تجربه میکنیم تا چه حد می توانیم در مقابل خواست «یکرنگی» و «یکی شدن» در عشق تسلیم شویم؟
خیلی از افراد درپوش محکمی روی هیجانهایشان میگذارند، میخواهند همیشه طبیعی به نظر برسند و از غیرقابل کنترل شدن هیجانشان واهمه دارند. احساس میکنند در یک رابطه عاشقانه دیگر کنترلی روی هیجانشان نخواهند داشت. ممکن است بیدلیل گریه کنند یا بیش از حد سرخوش شوند؛ چیزی که آن را به ضعفهای درونی نسبت میدهند و نمیخواهند آشکارش کنند. دلیل دیگر، ترس از نزدیک شدن به یک فرد دیگر، ترس از خودافشاگری است. ما در رابطههای اجتماعی بهراحتی نقش بازی میکنیم در حالی که در رابطههای عاشقانه به معنای واقعی خود افشاگری میکنیم. در اینجا اطلاعات عمیق و خصوصی مانند گذشتهمان، ارزشها، قوتها، ضعفها، ترسها و بدقلقیهایمان بر دیگری پوشیده نمیماند. دیگر از آن تصویر ساختگی که از خود ارائه دادهایم خبری نیست. خودمان هستیم و خودمان با تمام ضعفها، ترسها و نگرانیهای بیمورد یا با موردمان.
به اشتراک گذاشتن همه زندگی و عمرتان، تجربه ها و واقعیت های زندگی تان با یک فرد دیگر کار دشواری است که تنها وقتی از پس آن برمی آیید که به بلوغ کامل عاطفی رسیده باشید
دلیل دیگر ترس از ازتباط برقرار کردن، نگرانی از کشف ضعفهای درونیمان است. شاید برای اولینبار است که خطر میکنیم و خود را آنچنان که هستیم به دیگری نشان میدهیم؛ خطرکردنی که برای افراد کمالگرا میتواند هزینه سنگینی داشته باشد. مورد دیگر، ترس از طردشدن است. هیچ تضمینی نیست که احساس عاشقانهای که به دیگری داریم از طرف او به ما برگردانده شود یا برای همیشه ادامهدار باشد. به علاوه ترس از دست دادن قدرت هم وجود دارد.
مردی که همیشه احساسهای خود را پنهان میکرده و خود را فردی منطقی و با صلابت نشان میداده، در رابطه عاشقانه به دلیل افشا شدن درونیات از قدرتش کاسته میشود. همچنین زنی که همیشه خود را گرم و پرشور و بشاش نشان میداده، در رویارویی با واقعیت زندگی-واقعیتی که نشان از آن دارد که خیلی وقتها خسته و بیرمق است و حوصله صحبت کردن با کسی را ندارد- از قدرتش کم میشود.
عشق جای قدرتنمایی نیست. عشق جای مواجه شدن با واقعیت درونی خود و دیگری است. واهمه دیگر در مورد از دست دادن حریم خصوصی است. میترسیم که مجبور شویم خودمان را تغییر دهیم، مانند دیگری شویم، از تمایلات شخصیمان بگذریم و دیگر وقت خالی نداشته باشیم و همه وقت و انرژیمان را وقف عشقمان کنیم و از کار و زندگی بیکار شویم. این ترسها از طرفی ریشه در خطاهای شناختی ما و از طرف دیگر ریشه در عدم شناخت از یک رابطه صحیح دارد. شناخت مناسبتهای صحیح ارتباطی، به رسمیت شناختن ترسها و نگرانیها و پرداختن به آنها از راه آموزش و درمان میتواند رابطههای سالمتری برای جامعه ما به ارمغان آورد.
منبع : سلامت
امکانات فوق شامل خریدارای سی دی مقالات سایت و مجموعه آموزشی زوج خوشبخت نیز می شود