در دادگاه خانواده چه می گذرد

در دادگاه خانواده چه می گذرد

چند نفری هستیم که باهم شروع می‌کنیم به حرف زدن. سر صحبت را زن میانسالی شروع می‌کند که برای دخترش درخواست طلاق فرستاده‌اند. چهره درهم رفته‌اش نشان می‌دهد تا چه اندازه کلافه حضورش در دادگاه است. دختر ٢٦ساله‌اش را نیاورده. ٦ماه از عقدشان گذشته و می‌گوید مادرشوهر دخترم نمی‌گذارد که ازدواج کنند. درخواست طلاق داده و گفته دخترت بزرگ نشده. گفته دخترت بچه است و لازم نکرده با پسرم ازدواج کند. پسر هم به حرف مادرش گوش داده و درخواست طلاق داده‌اند. حالا آمده‌ام این‌جا ببینم چه کاری می‌شود کرد. حرفش که تمام می‌شود، آدم‌های دوروبر شروع می‌کنند به راه نشان دادن. «مهریه‌اش را بگذار اجرا، بیچاره‌شون کن. شهر هرت که نیست، یک روز دختر مردم‌رو عقد کنن و فردا بگن نمی‌خوان؟ کوتاه نیا... از حق خودت و دخترت دفاع کن» حرف‌ها بیشتر می‌شود. انگار که همه یک‌بار تا ته‌راه را رفته باشند. انگار که همه می‌دانند برای اذیت‌کردن طرف‌مقابل تا چه اندازه حربه‌های محکمی دارند. همهمه‌ها بیشتر می‌شود.

وسط راهکارهای مختلف یک‌دختر جوان خودش را می‌کشد کنارتر. دنبال علت طلاق بقیه است. حال‌وحوصله زیادی ندارد اما انگار آرام می‌شود که مشکلات دیگران را بفهمد. شاید هم دنبال زندگی‌های سخت‌تر از خودش می‌گردد. دنبال بهانه‌ای است که با خودش فکر کند چه خوب جای فلانی نیستم.٢٧ساله است اما خیلی بیشتر از چهره‌اش نشان می‌دهد. یک نفر پیشدستی می‌کند و می‌پرسد: «چرا آن‌قدر دمقی؟ جدا شدی یا تو گیروگرفتاری‌های طلاقی؟» مثل یک نوار ضبط‌شده شروع می‌کند از اول تعریف کردن. می‌گوید: «دو‌سال دوست بودیم و یک‌سال هم نامزد. توی این سه‌سال انگار خواب بودم. هیچ‌وقت نفهمیدم یک آدم روانی است که قرص‌های قوی مصرف می‌کند. خانواده‌اش پنهان کردند و حتی نگفتند قبلا هم یک دوره‌ای در بیمارستان روانی بستری بوده. بعد از ازدواج فهمیدم با چه‌کسی زندگی می‌کنم. دست‌بزن داشت. دیوانه می‌شد و شروع می‌کرد به زدن. بار آخر اگر همسایه‌ها نرسیده‌بودند که الان زیر خروارها خاک بودم. به این‌جای حرفش که می‌رسد دستش را می‌گذارد روی پیشانی‌اش و یکم دور می‌شود. دوست دارد گذشته‌ها را به‌یاد نیاورد. یک‌سال گذشته اما انگار خیلی روبه‌راه نیست. دوباره برمی‌گردد و توضیح می‌دهد. سه‌سال زندگی کردم و نخواستم طلاق بگیرم اما نشد.» حرفش را تمام می‌کند و با چشم‌های بی‌حوصله‌اش منتظر می‌ماند یک‌نفر دیگر شروع کند به حرف زدن.


نفر بعدی بدون این‌که کسی از او خواسته باشد، ماجرای طلاقش را تعریف می‌کند. «همسرم شکاک بود، هر کاری که می‌کردم یه‌ماجرایی برای دعوا راه انداختن پیدا می‌کرد؛ برای همین آخرسر خسته شدم و آمدم که طلاق بگیرم. نه اجازه می‌داد سرکار برم نه این‌که می‌ذاشت با دوست‌هام معاشرت کنم. از صبح تا شب هم سرکار بود. حق نداشتم پام‌را از در خونه بیرون بذارم» بقیه اما شکاک‌بودن یک نفر را دلیل خوبی برای جدایی نمی‌دانند. با بی‌خیالی و طعنه می‌گویند: «بیکاری اومدی طلاق بگیری؟ بشین زندگیتو بکن!» و بعد خیلی راحت سراغ شنیدن حرف‌های نفر بعدی می‌روند.


نفر آخر هم دختر جوانی است که هنوز عقدکرده است. برعکس آدم‌های این‌جا غمگین نیست. خودش می‌گوید، همسرش دروغ‌های زیادی بهش گفته. تعریف می‌کند در دوران دوستی همه‌چیز خوب بوده. همسرش یک آدم ایده‌آل بوده که هیچ‌مشکلی نداشته. مثلا این‌که حتی مشروب هم نمی‌خورده و ورزشکار هم بوده. اما بعد از دوران عقد فهمیده که همه اینها دروغ بوده است. شوهرش رابطه‌های پنهانی زیادی دارد و گاهی هم شیشه مصرف می‌کند. همه اینها باعث شده تا بیاید و طلاقش را بگیرد. اما خیلی راحت با این قضیه کنار آمده. می‌گوید به آدم‌ها بی‌اعتمادم. طلاقم را هم که گرفتم دیگر ازدواج نمی‌کنم. همه از دور خودشان را خوب نشان می‌دهند اما چه فایده وقتی آن‌قدر راحت دروغ می‌گویند. مجردبودن از هر چیزی بهتر است. هم آدم این دردسرها را نمی‌کشد هم به بقیه زندگی‌اش می‌رسد. طلاق که گرفتم می‌روم استرالیا زندگی کنم. این روزها دیگر آدم باصداقت پیدا نمی‌شود که بخواهم زندگی‌ام را به‌پایش بگذارم. به فکر گرفتن مهریه هم نیستم. بی‌ارزش‌تر از این حرف‌هاست که بخواهم وقتم را تلف کنم.


یک‌طرف دیگر این دعواها، مردها هستند. آنهایی که بدون زن‌هایشان آمده‌اند دادگاه و با دیگر مردها حرف می‌زنند. خیلی راحت نمی‌توان وارد حرف‌هایشان شد. آنها زن‌ها را غریبه می‌دانند. دل‌خوشی از جنس مخالف ندارند. همه‌شان مجبورند مهریه بدهند. شده ماهی یک سکه آن هم قسطی اما به‌هرحال با این تصور زندگی می‌کنند که پول زور می‌دهند. برای شنیدن حرف مردها باید کمی دورتر ایستاد. مشکل اکثرشان زیاده‌خواهی همسرانشان بوده است. بی‌پولی را اضافه می‌کنند و درد دلشان بازمی‌شود. همه‌شان همدردند. مشکلات اقتصادی به‌کنار، نتوانسته‌اند یک زندگی خیلی خوب و مرفه فراهم کنند. یکی توضیح می‌دهد: «زنم برام شرط گذاشته بود که سالی ٣ مسافرت خارجی بریم و ٦ تا مسافرت داخلی. من یک شمال می‌رفتم و می‌آمدم هر بار کلی زیربار قرض می‌رفتم. از کجا می‌آوردم جواب درخواست‌های جورواجورش را می‌دادم؟ ندارم، خودم‌رو هم توی دردسر نمی‌ندازم. طلاق می‌خواد که بخواد. بذاره بره. راه‌باز؛ جاده‌دراز!»


خیانت، متهم اصلی برای جدایی‌هاست


داستان‌ها آن‌قدر تکراری است که اگر توی یک کتاب آن را بخوانی، نویسنده را متهم می‌کنی به نوشتن داستان‌های کلیشه‌ای. اما دادگاه خانواده به اندازه همین اتفاقات کلیشه‌ای تکراری است. تاریخ تکرار می‌شود و دوباره آدم‌هایی هستند که می‌آیند دادگاه تا روبه‌روی قاضی بنشینند و توضیح بدهند که شوهرم معتاد است، زنم زیاده‌خواه است، مادر همسرم توی زندگی ما دخالت می‌کند و همسرم هر روز به من بدبین‌تر می‌شود و عاصی‌ام کرده است. قاضی عموزادی درباره مشکل زوج‌های جوانی که این روزها به دادگاه‌های خانواده مراجعه می‌کنند، می‌گوید: علت اصلی درخواست طلاق‌ها این‌روزها خیانت است. خیانتی که با پنهانکاری شروع می‌شود و کم‌کم به ظن و خیال بد می‌رسد. درصورتی‌که همیشه این سوال وجود دارد، چرا زن و شوهری که تصمیم می‌گیرند نزدیک‌ترین فرد به یکدیگر باشند باید چیزهایی را از هم پنهان کنند؟ وقتی اعتماد وجود داشته باشد، وقتی دو نفر همدل باشند، دیگر از این موارد به وجود نمی‌آید. مشکل این‌جاست که در خیلی از مواقع حتی خیانت هم ثابت نمی‌شود. یعنی تنها به دلیل دروغ‌هایی که گفته می‌شود این توهم به وجود می‌آید. همین واژه حریم خصوصی که این روزها خیلی می‌شنویم یکی از مواردی است که شک و تردید‌ها را بیشتر می‌کند یا به‌اختلاف‌ها دامن می‌زند. من خیلی از مردها را می‌بینم که سفرهای مجردی می‌روند اما با پنهانکاری. این پنهانکاری‌ها چرا باید صورت بگیرد؟ تنها به این بهانه که حریم شخصی خودم است و دوست دارم کار‌هایی را انجام دهم که قبلا هم انجام می‌دادم؟ اگر زن و شوهر به علایق هم احترام بگذارند، نیازی به این دروغگویی‌ها نیست. زن و مرد می‌توانند با توافق طرفین سفر بروند، با دوستانشان معاشرت کنند و همه اینها هم بخشی از زندگی‌شان باشد نه حریم‌خصوصی و بعد هم بدون هیچ مشکلی زندگی‌شان ادامه داشته باشد.


او همچنین معتقد است، شبکه‌های اجتماعی، زندگی‌ها را دچار مشکل کرده است. عموزادی می‌گوید: افراد در شبکه‌های اجتماعی شخصیت تازه‌ای از خودشان نشان می‌دهند که با زندگی آنها کاملا تفاوت دارد و چون می‌خواهند آن‌جا آزادی‌عمل داشته‌باشند سعی می‌کنند آن را از همسر خود پنهان و ادعا کنند تلفن‌همراه جزو حریم‌خصوصی افراد است. کاش جوان‌ها می‌فهمیدند همین یک جمله تا چه اندازه شک و بدبینی را زیاد می‌کند و منجر به رفتارهای غلط در زندگی می‌شود. درصورتی‌که اگر همه‌چیز با صداقت پیش برود درنهایت نه خیانتی اتفاق می‌افتد و نه شک ایجاد می‌شود. این‌روزها هم در دادگاه‌های‌خانواده پر است از زوج‌های جوانی که به بهانه‌های مختلف چیزهایی را از هم پنهان کرده‌اند و درنهایت با توهم خیانت یا خود خیانت و دروغگویی، آمده‌اند که به زندگی‌شان پایان دهند

منبع: روزنامه شهروند

 

مطلب پیشنهادی سایت تنظیم خانواده

عواملی که منجر به طلاق می شود

 

این مطلب در تاریخ 2015-11-15 20:29:50منتشر شده است

اشتراک گذاری مطلب
فیسبوک توییتر تلگرام
امتیاز:5
دسته بندی
اخبار و مطالب علمی و اجتماعی
تعداد بازدید
16443





نظر شما در مورد مطلب در دادگاه خانواده چه می گذرد چیست



بازی شهر عشق
کانال تنظیم خانواده


بخش مشاوره و پرسش و پاسخ


شناسه کاربری 

رمز عبور             


   عضویت در سایت

دسته بندی مطالب


خدمات عمومی


 

در مورد ایدز بیشتر بدانیم

معرفی و دانلود کتاب

مطالب سایت جهت موبایل

بررسی وضعیت تناسب اندام

تخمین زمان زایمان




چگونه متوجه شوید که برای ازدواج آماده‌اید
چگونه متوجه شوید که برای ازدواج آماده‌اید

نامزدم از لحاظ عاطفی و جنسی سرده
نامزدم از لحاظ عاطفی و جنسی سرده

آیا بارداری احتمال ابتلا به کرونا را افزایش می دهد؟
آیا بارداری احتمال ابتلا به کرونا را افزایش می دهد؟

مکانیزم انکار در مبتلایان به کرونا
مکانیزم انکار در مبتلایان به کرونا

برای بهتر شدن روحیه چکار کنیم
برای بهتر شدن روحیه چکار کنیم

طلاق در ایران ترمز بریده
طلاق در ایران ترمز بریده










کانال سایت تنظیم خانواده در تلگرام

بازی شهر عشق کلینیک لیزر شفا

 افراد آنلاین :

21536

بازدید امروز:

18688

بازدید دیروز:

266457474

آمار کل:

مشاوره ازدواج و مشاوره زناشویی تنظیم خانواده ،کلیه حقوق مادی و معنوی مروبط به مطالب اختصاصی ثبت شده و ترجمه شده در این سایت برای پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده محفوظ است.

دنبال کردن تنظیم خانواده صفحه فیسبوک سایت تنظیم خانواده صفحه توئیتر سایت تنظیم خانوادهگروه تنظیم خانواده در تلگرام